ضرورت ها و دقایق زمان

آمار مطالب

کل مطالب : 297
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 103
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 113
بازدید سال : 5490
بازدید کلی : 394595

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای وزمتر و آدرس golgaz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 103
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 394595
تعداد مطالب : 297
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


if (hr==23) document.write("شب بخير") Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی

<-PollName->

<-PollItems->


دریافت کدهای جاوا برای وبلاگ شما
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : فردوس سليماني وزمتر
تاریخ : چهار شنبه 16 دی 1394
نظرات

ضرورت ها و دقایق زمان

تحلیلی کوتاه برشعر«زیزه کم مو»ی اصغرامیرزاده واجارگاهی

اشاره :

نقدی را که مشاهده می فرمایید برگرفته از بین مقالات

 تازه انتشار یافته ی فصلنامه آوای املش می باشد:

شعر اقوام می تواند دوام قومی باشد به گونه ای که بازگو کننده ی تاریخ و روایت گر جوهره ی زبانی که با گویش های آن درگیر است و مسایل انسانی پیرامون خود را با فولکلور و فرهنگ عامه دنبال کند. نظیر شعر «زیزه کم مو»ی اصغرامیرزاده واجارگاه ـ شاعر نام آشنای گیلانی همانند آثاردیگر وی از قبیل منظومه ی گیلکی «عاروس و دامات سنگ سیا بُبُن» و منظومه ی «آزا دار نقل» و...که نشأت گرفته از طبیعت است . مخصوصن آنهایی که با خطه ی شمال ایران آشنایی دارند ، خاصه  روستا را می شناسند ، تراژدی برف و جنگ و جدال پرندگان برای یافتن آذوقه و سر پناه ، به وضوح دیده اند که بارزترین آنها مانور زیگزالی پرنده سینه سرخ است که  در پای پرچین ها می نشیند. گاه صدها متر مسیر یک پرچین را جستجومی کند و بی محابا در قاب فعالیت روزمره گی از سایر پرندگان پیشتاز تر است . تا جایی که اغلب در دیدرس همه قرار می گیرد و با جست و خیزهای پی در پی جلب نظر می کند .

شعر «زیزه کم مو» شعر نسبتن بلندی است ، ما بخش هایی از آن را ملاک قرار داده ایم تا روایت مان را تکمیل نماید و از این رو دو روی سکه ی شعر بایستی با توجه ی خاص ملاحظه شود . چرا که خود حاوی ضرب المثل های جالب توجه است و هم ایهام و استعاراتی را با خود حمل می کند. شاعر با زبان سینه سرخ به جنگ سیستم زندگی ارباب رعیتی و فئودالی رفته است ، بی آنکه خود را در دید رس این و آن  قرار دهد، این پرنده ی کوچک  است که ماشه قلمش را می چکاند و با طرح کلیله و دمنه ای ، قصه روایت می شود.

شعر سینه سرخ از نظر جایگاه اجتماعی در پستوی مراودات قرار دارد.اما از نظر تفکرات و ریز نقشی اش ـ با وجود زیرکی و ذکاوتی که به همراه دارد، خود را در جایگاه رفیع اجتماعی قرار می دهد.کما اینکه با مخاطب قرار دادن «پدرآبیا» که پرنده ای شبگرد و از نظر جثه چندین برابر سینه سرخ است ، نشان دهنده خود بزرگ بینی که از اساس ناهمگون هستند. اما سینه سرخ به دنبال اثبات هویت و جایگاه اجتماعی خویش است .

سوای کار دغل بازی و حیله گری سینه سرخ و مجادله و روایت وی از جسم خویش در زمان آزادی و در بند نبودن و ابعاد دیگرآن ـ در دام بودن و ادعای عجز و ناتوانی ، خواننده را به تأمل وا می دارد که چه رمز و رازی در این قضایا نهفته و این درس حکمت در چیست ؟

درسی که می توان از روایت سینه سرخ آموخت این است که در برابر حوادث و ناملایمات نباید زانوی غم در بغل  گرفت و نظار گر معجزه ماند. بلکه در برابر ناملایمات اجتماعی و روز مرگی همواره در تلاش بود. امیر زاده به این امر به نیکی واقف است و به وضوح لمس نموده که در محیط روستایی خاصه در فصل زمستان و روزهای برفی ، برخی نارسایی ها را باید دید و هم چنین دریافته که برای بیان احساسات اجتماعی می تواند با زبان سینه سرخ اجتماع پیرامون خود را موعظه نماید.چرا که در تمثیل مناقشه نیست و این تمثیل می تواند حاوی ملاحظاتی باشد که برای دریافت آن باید نظاره گر باز خوردش هم بود.با این تفاسیر کوتاه ، به بخش هایی از شعر زیر می پردازیم :

«وَختی ک˘ گیر دُنوبوم ـ دامُان˘ مِئن ، دارَ توکله نیشته بوم

قُرماشه قُرماشه می هوا شونه  

هر کس˘ یَنم گونم ، می راُن هفت˘ قاطر، اونَنی جوفت˘ قاطر کَشِه مِئنه

اما وَختی گیر˘ دُبوم، وَر دَکَه تَله بَشوم ، بُگو تَه گَب˘ هَمَا یَادَا کونم

هار دوچومِی داز بَزَه رَز موسُان آو کَلَه نم»

(تا زمانی که در دامی اسیر و گرفتار نشده باشم ،در میان جنگل بر بالای درختان نشسته باشم رجز خوانی های من گوش فلک را کر می کند.به هر کس می رسم ، می گویم که هفت قاطر بارکش قادر به کشیدن یک ران من نیست.اما زمانی که در دامی اسیر و گرفتار می شوم ، تمام حرف ها و رجز خوانی ها را به دست فراموشی می سپرم ـ از چشمانم همچون پیچک مو که در فصل بهار با داس زخمی شده باشد ، اشک می ریزم)

شعرهمانند ضرب المثل خاص یک منطقه ی جغرافیایی گیلان نیست. در تالش به صورت زیر روایت می شود . وقتی که پرنده سینه سرخ «زیزاZiza» هنوز در دامی گرفتار نشده باشد ، زیر پرچین ها غالبن نزدیکی های خانه ها چهچه می زند:

«وزیمه وُ پی Vazima vo Pi (سراسر جثه ام دنبه است و پی. چاق و چله ام).»اما همین که گرفتار دام می شود با عجز و لابه می گوید:

«خاشیمه و پوست Xāšima vo Post (استخوان هستم و پوست . استخوانی بیش نیستم).»

از منظر ریخت شناسی اجتماعی مضمون سینه سرخ می تواند برای ما آینه ی عبرتی باشد در قاب زندگی. تمثیلی که ، شیوه ی زندگی کردن را می آموزد و تحت هر شرایطی باید مبارزه نمود . چه در زمانی که در آزادی کامل بسر می بریم و چه آن زمانی که در بند و دامی گرفتار می شویم.

قبلن در همین  زمینه در طی مقاله ای آورده بودم :«ادبيات اقوام از درون شکل می گیرد و فرایند نو آوری ها از مدار جغرافیا و منطقه خارج و با ظهور و بروز درکنار ادبیات معاصر و اقوام پیرامون آن معرفی می گردد . بر همین اساس پالايش نظریه‌های بروز، می‌تواند در خصوص هسته‌ی اصلي هويت و اصالت فرهنگ مؤثر افتد . چراکه شعر بیان احساسات است و شاعربا توجه به موقعیت و پیرامونی كه در آن زندگی می‌كند ، احساساتش را نسبت به فرهنگ و ادبیات بیان می‌کند.از طرفی شعر بومي نیز بیان‌گر همین مؤلفه است.»

ناگفته نگذاریم شیرکوبیکس شاعر نام آور کُرد در این باره می گوید:

«اگر طبیعت را از شعر من بگیرند ، دیگر چیزی جز یک مشت کلمه باقی نمی ماند. اما کوشش من حرکت به سوی شرایطی تازه تر از طبیعت است . و این قصیده ی نو ، طبیعت ، روح و خون و جان کلام است . بدون حضور طبیعت ، شعر من می میرد و حقیقت هم همین است : تمام شاعرانی که در طبیعت بکر و جامعه باز روستائی زاده شده و لااقل دوران رشد خود را در این فضا طی کرده اند ، بدون بازگشت به طبیعت ، قادر به خلاقیت نخواهند بود . زلالی، صمیمیت و انقلاب ،خصلت پرورش یافتگان دامن مادری به نام طبیعت است.»

«او روزُانی ک˘ هوا تورا بونه ، زَنش زَنه،

گَل˘ گوش˘ تی قشنگ نَرماکونه  

خو سیویت چادُر˘ ای دَشت˘ همَه جا وَارگننه ، بدَ حرف˘ . مر ببخشا.

دوز خُانه بَرجه نُشو، سک خو نال جیر نُشو

پیچه کَلچال˘ کَشَه گیر˘ه خُوسه ، دامُان مِئن مر ینی»

(آن روزهایی که سوز سرما بیداد می کند ، و حسابی سرو گوش تو را مالش می دهد و برف همه جا را در سیطره و پوشش خود می گیرد، با عرض پوزش: دزد از خانه اش بیرون نمی زندـ سگ از جای گرمش خارج نمی شود ، گربه از ترس سرما در پشت اجاق آتش جا خوش کرده و می خوابد ـ در میان جنگل مرا می بینی .)

در طرح طبقه بندی اجتماعی در هر دو مورد ، تلاش و مبارزه  را باید بکار گرفت ، حتا در طوفانی ترین شرایط جوی (برای پرندگان) خود را وفق دادن با شرایط موجود آماده نمودن است .

«نه تی راس بال ـ نه تی چُب بال مو هیسم

نه تی دوش˘ سَر˘ کولبار˘ موهیسم

خو خُانَه نیشتَم خو کاسَه وَالیسم ، دِ نُکو ـ مو ـ کی ـ هیسم؟»

(به هر حال هر چه هستم مزاحمتی برای کسی ندارم .در خانه خویش می زیم و روزی خویش را می خورم .دیگر از ایل وتبار من نپرس.)

استقلال فکری ، خودکفایی اجتماعی گاه همراه با شکسته نفسی وفروتنی و خاکساری از دیگر درس هایی است که در روایت سینه سرخ می توان آموخت و منزلت اجتماعی و هویت فردی و شخصیت بارزی هرچند ایده آلیستی ، از آن برداشت می شود . اما اوج شگفتی در میان عجزو لابه و فراموشی هویت و یا بعضن سهل انگاری در بازگو کردن مراودات اجتماعی ، ابراز سلطانی و سلطه گری و از خود بزرگی بینی ست که آمده است:

«مو هو نم ک شیر یال وَابینم فَک چاکونم

بوز˘ مِو ریسم بِه دُان تاب می خُانَه تَک چاکونم

نه کس˘ قرض˘ دَرم نَه کس˘ ترس»

(من همان کسی هستم که از یال شیر ژیان می چینم  و برای خودم آشیانه درست می کنم .از موهای بز که تافته ام برای خودم تاب درست می کنم .نه زیردین کسی هستم و نه ترسی از کسی دارم )

اوج گیری در بیان روایت و مبارزه با سلطه و خود را مبارز جلوه دادن و به جنگ سلطه واستعمار رفتن و تصرف مجازی حریم قدرت و اعتماد به نفس قوی داشتن مقطعی از روز شمار تاریخی که فراوان شاهدش بوده ایم که همان مبارزه با فئودالیسم و خیزش های روستایی و بروز انقلابات ، نبوغ شاعر را به اثبات می رساند که از زبان سینه سرخ روایت هایی را بازگو می کند.اینجاست که داستان عمومیت پیدا می کند ومی تواند چند وجهی باشد .

اقتدار ، خرد گرایی ، اعتماد به نفس ، زیر سلطه نرفتن ، استقلال فکری ، بیان رهبریت یک تفکر موجه از زبان کوچکترین عضو یک اجتماع مورد نظر ،سراسر می تواند الگوی اجتماعی ،تاریخی و سیاسی باشد و در ادامه ی این نوع نگریستن ها:

«می کَله سبز˘ قورمه عَطر˘ کونَه، دُنبَه چون کُون پَسَه ر˘ ـ نِهَ ـ نوخُورم

تو خَه نی مرهَ ای را دَرا کونی ، ای گبِه کوُنِه جی مر بوراکونی . اَی براَرِه»

(کلۀ من بوی قورمه سبزی می دهد . دنبه گوسفند را چون در قسمت عقب بدن گوسفند واقع شده است نمی خورم (= اصطلاحاً ، ادعای زیادی دارم )تو می خواهی مرا از این راه بدر کنی و از رو ببری ای برادر!)

اتکای به اندیشه ی خود و سرخوردگی از وابستگی به غیر که همان پذیرفتن استعمار و استثمار و به زبان ساده پذیرفتن رعیتی باشد در این روایت شعرگونه محال ممکن به نظر می آید.

شاعر با توجه به اینکه متولد دهه ی سی می باشد  تا دهه ی پنجاه بخش اعظم مسایل اجتماعی ، سیاسی و تاریخی را لمس نموده ، ضمن اینکه فرهنگی ست و بطور کل همگام با فرهنگ ـ توانسته این روایت و تمثیل را به گونه ای دلخواه فُرم دهد . اگر چه خود معتقد است :« فرم و قالب و مسیر حرکت شعر گونگی اش تا به انتها ، طرحی از قبل آماده و پیش ساخته نبوده بلکه احساس می کنم خودش ، خودش را بر من تحمیل کرده و مرا به دنبال خودش کشانده است . بار پیامش هم ـ البته اگر ارزشش را داشته باشد ـ با تمسک به ضرب المثل : «فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه» مبین ظلم ستیزی ـ  مقاوم و استوار بر پای خویش ایستادن و بخود متکی بودن و زیر بار ظلم و استثمار نرفتن و در پایان هم دعوت به وحدت و یگانگی است .»

به همین لحاظ پایان بندی شعر در واقع ختم کلام به وصایا و توصیه ها و وحدت کلام می انجامد و فتواهای هدایت گونه ای که سینه سرخ راوی ـ شاعر توصیف کننده ی آن است :

«مو مگر او اَدمُانی بَتَرم ، ادمُانی ک˘ بلا نسبتَ تو ،

بلا نسبت ، بلا نسبت ، رو ـ به ـ دیفار گوترم ، رو ـ به ـ او ـ زردلوپ˘ مار گوترم ،

اوشانی ک˘ گوش˘ کِون˘ به چیگال زرجُه واسِن

خودَر˘ شنالا گودَه ن ، بی مالا تی ماله جی خیک بُگودَه ن،  

گَردَن˘ الوار دره˘ ، شانَه تخته اَزا چن کولبار˘ در˘،

تا یَته پولدار˘ یینن اون˘ ور دوم کوتنن،

مثل˘ زولو فقیره˘ خون˘ خُورَن ، رَخت˘ کَنن.

یَه طرف شون ورگ˘ همرا گوسند˘ دوزن ـ بورَن

یِه طرف شون گالش˘ وَر وَر هیسن ، شول زَنن ، گوره کونن.

مو اوشُانِی بَتَّرم.» 

(مگر من از آدم هایی که بلانسبت شما ، رو به دیوار می گویم ، به مارهای بیابان می گویم خودشان را رنگ کرده اند ، همچون شغال پنهان کاری می کنند ، از مال من و تو شکم گُنده کرده و گردن کلفت کرده و جان گرفته اند. آدم هایی که پیش ثروتمندان از خدا بی خبر ، دُم می جنبانند و مثل زالو ، خون و چرک فقرا را می مکندـبا چوپان هی هی می کنند ، ولی با گرگ در دزدیدن گوسفندان همراه می شوند ، بدترم .)

سینه سرخ در قالب سخن گو در اجرای خود ایستادگی ، ظلم ستیزی دیگران را توصیه می کند که خود به راحتی دارد می بیند  و شاعر نیز به این امر اشراف کامل دارد و با محتوای فرهنگ عامه و فولک ، زیبایی خاصی به کار بخشیده است. روی هم رفته شعر «زیزه کم مو» شعر بسیار زیبا و دل پذیر با محتوای کلاسیک و با قاب مدرن می تواند الگوی خوبی برای منظومه های بلند محلی باشد که امیر زاده با چیره دستی تمام سوژه ی مورد نظر را به تکامل رسانده است و باید گفت یکی از درخشان ترین شعرهای بلند شرق گیلان در زبان گیلکی است .

 

 

 


تعداد بازدید از این مطلب: 667
موضوعات مرتبط: نقد , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود